شهید محمد مهدی لطفی نیاسر

خاطرات و آثار شهید راه نابودی اسرائیل

شهید محمد مهدی لطفی نیاسر

خاطرات و آثار شهید راه نابودی اسرائیل

شهید محمد مهدی لطفی نیاسر

شهید محمد مهدی لطفی نیاسر از تبار مدافعان حرم بود و در تاریخ بیست فروردین 1397 با حمله مستقیم ارتش اشغالگر قدس به پایگاه هوایی تیفور به شهادت رسید. آرزوی شهید این بود که به دست صهیونیست ها به شهادت برسد.

۱۳۵ مطلب با موضوع «عکس شهید» ثبت شده است

۲۱
فروردين


پیامبر رحمت (ص):

دعای پدر برای فرزندش، همانند دعای پیامبر برای امتش است.


پدر شهید لطفی در مراسم تشییع:

امروز از همیشه من به مسیر مصمم ترم و از همه بیشتر نسبت به اسرائیل دشمن ترم...

اگر خبر برسد که مقام معظم رهبری دستور دادند که به سمت اسرائیل حرکت کنید، والله پسرم را دفن نکرده به سمت سرزمین های اشغالی حرکت می کنم...


  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۲۳
اسفند


پول دولت را خرج من نکنید...
هر اردوی جهادی خودش یک دنیا درس است.
این اردو که در روستای قبادبزن استان قم برگزار شد، دوتا پروژه داشتیم، یکی خانه مددجویان کمیته امداد بود که دوستان گروه جهادی و بسیج روستا با همکاری کمیته امداد، مرمت کردند.
اما یک پروژه دیگه هم داشتیم، خونه یک جانباز اعصاب و روان که بیشتر شبیه یک خرابه بود تا خانه؛ حدود ده دقیقه طول کشید تا راضی اش کنیم در را برایمان باز کند، با اینکه به جهت مشکلات اعصاب و روان همه ترکش کرده بودند و حتی گاه خارج از عرف مطالبی را می‌گفت ولی یک چیز را فراموش نکرده بود... او دائم یک جمله را می‌گفت، پول دولت را خرج من نکنید. از من مستحق تر هم هست... گفتیم: پول شخصی و خیرین است.
گفت بروید برای دیگران کار کنید من برای جانبازیم چیزی نمیخواهم و برای خدا رفته ام.
.
بدا به حال مسئولین و خانواده هایشان که به دنبال سهم خود از سفره انقلابند

  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۲۱
اسفند

خودروی شهید

#یادش_بخیر
دقیقا پارسال، همین ساعتا بود؛ 
تهران رسیدم؛
آخه رفته بودم ماشین خواهر رو تحویل بگیرم 
اومد مرقد امام سوارم کرد.
گفت: خسته ای, تو از همینجا راه بیافت سمت قم, منم یه جوری میرم خونمون؛
من پارسال ۱۴ اسفند از پایان نامم دفاع کردم 
با کلی ذوق درباره پایانامم سوال می‌کرد. 
گفتم: هر شب یکی دو تا جنازه تو این منطقه پیدا میشه ! اینجا بزارمتو برم؟
رسوندمش خونشون؛
گفت: تا اینجا اومدی بیا بالا یه قهوه بزن خوابت بپره؛ 
قهوه رو زدم؛ 
یه مشت برگه های پایان نامه آورد که یا استاد راهنما یا داور نوشته بود دکتر محمد مهدی لطفی نیاسر
گفتم: مگه دکتری خوندی؟
گفت میخوام بخونم ولی به خاطر تخصصم دارم کمک دانشجویان میکنم توی پایان نامه‌هاشون. 
یه کتیبه آورد، روش اسم حضرت رقیه(س) نوشته بود ...
گفت: امانت باشه پیشت تا بعد از عید .
بعد از عید ...
عید ...
دلم یه دل سیر خواب میخواد ...
قهوه هم نمیخوام ...
شاید دوباره اونجا نگاهمون به هم گره خورد.

روایت برادر کوچک شهید از آخرین دیدارها...

  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۱۱
اسفند

🌹 #زندگی_به_سبک_مهدی (۱۳) 🌹

خیلی از اوقات کارهای سنگین اجرایی، آدم را از وادی اخلاق دور می‌کند حتی برخی می‌گویند یک مدیر می‌تواند برای رسیدن به اهداف، هر اقدامی را انجام دهد اما شهید محمد مهدی اینگونه نبود او اخلاق، سعه صدر و ... را با مدیریت در هم آمیخته بود، دلتنگی شدید همکارانش در وداع با پیکر شهید گواه این سبک مدیریتی بود

یکی از همکارانش نقل می‌کرد به دلایلی مجبور شد یکی از دوستان را از تیم کاری حذف و به بخش دیگری منتقل کند، این انتقال برای آن دوستمان خوشایند نبود و از حاج مهدی گلایه کرد اما وقتی به محل کار جدید رفته بود با صحنه عجیبی روبرو شده بود ...

قبل از رفتن او حاج مهدی تماس گرفته بود و از قابلیت‌ها و توانایی های بالای او برای مدیر جدیدش تعریف بسیار کرده بود و علت انتقال را هم محذوریتهای خودش (حاج مهدی) و مسایل سازمانی بیان کرده بود.

این کار آقا مهدی باعث شد ضمن رفع یک مسئله، از توان یک نیروی انسانی خوب نیز بهتر استفاده شود.

به تمام معنا او نیروی انسانی را یک سرمایه میدانست .


  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۰۸
اسفند

#یادش_بخیر
  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۲۹
بهمن


#یادش_بخیر

مهدی چهل روزه بود که دایی شهیدش را از والفجر مقدماتی آوردند ... آن روز اگر کسی می‌گفت ما به قدرتی خواهیم رسید که در پای خیمه اسراییل شمشیر خواهیم زد ، کسی باور نمی کرد ...
شهدای T4 کلید فتح قلعه خیبری دیگر هستند ...
بإذن الله ...

  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۲۷
بهمن


🌹 #زندگی_به_سبک_مهدی (۱۲) 🌹
یکی از چیزهایی که شهید توی زندگی اش به اون احترام فوق العاده می‌گذاشت شهدا بودن و این موضوع به گونه ای بود که انگار دائما آنها را شاهد و ناظر خودش میدونست و با اونها زندگی می‌کرد، توی یکی از نوشته هاش به خدا عرض می‌کنه که ( تو شاهد بودی که تنها جواب شهدا به من تحمل بود و صبر ...) به همین دلیل بود که در مناطق عملیاتی معمولا پابرهنه راه می‌رفت و می‌گفت اینجا خون شهدا ریخته شده و حرمت داره
و بلاخره با دوستانش همراه شد و رفت ...

  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۱۹
بهمن

کمک به همسر
🌹 #زندگی_به_سبک_مهدی (۹) 🌹
خواهر شهید تعریف می کرد که برای انجام کاری به تهران رفته بودم، با برادرم تماس گرفتم و گفتم که برای ناهار به منزلشان می آیم.
از محل کار که به خانه آمد، غذا از بیرون تهیه کرده بود. گفتم داداش جان راضی به زحمت نبودم. با همان لبخند همیشگی و زیبایش گفت: خواهر جان برای کمک در کار خانه به همسرم قول دادم که پخت یک وعده غذا با من باشد، امروز نوبت من بود که شما هم قسمت شد مهمان ما باشی، با توجه به اینکه سرم شلوغ بود از بیرون غذا تهیه کردم. بعد گفت که هفته ای یکبار هم نظافت خانه به عهده من است. 
بعد از شهادت حاج مهدی این روایت را از پیامبر اکرم(ص) خطاب به امیرالمومنین علی(ع) دیدم که ارزش کار شهید را برایم روشن کرد: «ای علی! هر کس در خانه به همسرش کمک کند و غر نزند نامش در دفتر شهدا ثبت می شود و ... خدمتکار همسر نمی شود مگر شخص صدیق و درستکار و یا شهید و یا مردی که خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را برایش خواسته باشد»
منبع: جامع الاخبار ،ص ۲۷۵ ، ح ۷۵۱ .

  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۱۹
بهمن

پدر و پسر

🌹 #زندگی_به_سبک_مهدی (۸) 🌹

عید غدیر سال ۹۶ ناهار مهمان پدر شهید محمد مهدی لطفی نیاسر بودیم. سر سفره شهید برنج نمی خورد. پدر به او گفت: آقا مهدی چرا پلو نمی کشید. شهید گفت: چند وقتی است که برنج نمی خورم. پدر گفت: اما امروز بخورید. شهید بلافاصله برای اطاعت از امر پدر کفگیر را برداشت و مقداری پلو کشیدند و گفت پدر جان کافی است ؟ رضایت می دهید؟ پدر لبخندی زدند و گفتند: نوش جان. 
تا پایان مهمانی ‌و مولودی خوانی که در منزل پدر شهید برقرار بود به این فکر می کردم که چگونه می توان چنین فرزندی تربیت کرد که تا این حد مطیع امر پدر باشد و در جزئی ترین مسائل هم خشنودی و رضایت پدر را در نظر بگیرد.
حالا بعد شهادتش هم به این فکرم که واقعا شهادت را به بها دهند نه به بهانه... شهدا را در همه حال یاد کنیم و با مطالعه زندگی آنها خودمون بهشون نزدیک کنیم ...
.

  • محمد مهدی لطفی نیاسر
۱۷
بهمن

مهدی خندان
🌹 #زندگی_به_سبک_مهدی (۷)🌹
حدودا یکسال قبل شهادتش بود که نیاسر با خانواده آمدِه بود به زیارت پدر و مادر، ما هم اونجا بودیم. حدود ساعت ۹ صبح بچه های من و آقا مهدی طبق عادت همیشگی مشغول بازی با هم بودند. آقا مهدی تو حیاط داشت با گوشی موبایل صحبت می‌کرد. بهش گفتم بیا داخل هوا سرد هست و امکان داره سرما بخوری. بعد یک ربع که تماس اش تمام شد وارد اتاق شد و بهم گفت: نمی خواستم نیروهام که حدود ۲۰ روز هست ماموریت هستند و از خانواده شان دور شدن صدای بازی و شادی بچه ها رو بشنوند، چرا که شاید دلتنگ فرزندشان شوند. خیلی هوای نیروهایش را داشت و همان شد که جانش را برای نجات نیروهایش در زیر آتش داد.
شهدا را در همه حال یاد کنیم و با مطالعه زندگی آنها خودمون بهشون نزدیک کنیم ...

  • محمد مهدی لطفی نیاسر