دعایی که مستجاب شد ولی...
یادش بخیر
پدربزرگ شهید محمد مهدی لطفی نیاسر همیشه یه شعر میخواند: (برادر پشت، برادرزاده هم پشت درخت بی برادر کی کند رشد) نیمه دوم اسفندماه ۱۳۹۶ بود که عمو مشکل قلبی پیدا کرد و دکترها خیلی امیدوار نبودن، بلاخره قرار شد عمل قلب باز بشه، برادرزاده(شهید مهدی) به جهت شدت علاقه، تو این مدت هر وقت از ماموریت میآمد با یکی از دختر هاش میرفت دیدن عمو، بیشتر در مورد گذشته و کودکی با هم صحبت میکردن، عمو میگه: وقت خداحافظی در گوشم گفت: دعا کن آخرین دیدار نباشه، بعد رفتنش چون حالت معنویش را دیدم، فکر کردم آثار فوت رو در من دیده اما نمیدونستم...
.
عمو و برادرزاده آخرین دیدارشون نبود چون یک ماه بعد توی حرم بالای سر پیکر مطهر مهدی آخرین دیدار حاصل شد.
.
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
شهید راه نابودی اسرائیل
🔹آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه🔹
🔸مرگ، پژمردگی است و شهادت، چیدن است 🔸
اگر گل را از ساقه نچینید، گلبرگش یک روز نگذشته ورق ورق می شود. چشم انسان، گلبرگ وجود اوست، گوش، گلبرگی دیگر از او، این پنجه های دست، انگشتها و مفاصل پا، همه گلبرگهای وجودش هستند. وقتی اینها به فرمان انسان نباشند، مثل گلبرگی است که از گل افتاده باشد.
«ومن نعمره ننکسه فی الخلق» شهدا حساب کردند و گفتند: به جای اینکه این گلبرگها یکی یکی بریزند، گلبرگها همه باشند و باغبان بیاید و این ساقه گل را راحت بچیند، چه گل خوبی! باغبان خوشش می آید آن را بچیند. باغبان از بس گل دیده است، از هزار تا گل، یکی را هم رغبت نمی کند بچیند، مگر آنکه عطر و شکلش فوق العاده باشد و نظرش را بگیرد. در روایات داریم «اناللّه لایختار الا الازکی و الا الاطیب»خدا گل نمیچیند، مگر پاکیزه ترین و خوشبوترین را. مگر خدا باغبان انسانها نیست؟ خداخوبان را گلچین می کند.
🌹 #زندگی_به_سبک_مهدی (۱۹) 🌹
خیلی از مدیران فکر میکنن وظیفه اونها فقط تفکر و برنامه ریزی است و دیگران موظف به اجرا هستند اما در مدیریت جهادی مدیر تا مرحله اجرا و بازخورد گیری هم در میدان حضور داره
شهید محمد مهدی طراح و برنامه ریز بسیار کارکشته ای بود و معمولا عادت داشت افکارش را بنویسد و آنها را ثبت کند چون معتقد بود این ایده ها لطف خداست که به ذهنش رسیده اما در مدیریتش توی این مرحله متوقف نمی شد و سعی میکرد افکارش را در مرحله اجرا بسنجد
شهید همیشه قبل از نیروهایش و همراه اونها و بعد از اونها توی میدان، حضور داشت، به شهادت همرزمانش تا آخرین لحظه زندگی دنیایی نیز همین روش را داشت .
یادش بخیر
یه روز مهدی یه کارتون برای فاطمه خانوم پخش میکرد، دخترش می خندید و مهدی هم میخندید ولی دیرتر از فاطمه ...
گفتم چرا دیر میخندی ؟! گفت خدا وکیلی این کارتونه خنده نداره و از خنده بچم میخندم ...
فاطمه جان ...
بابا اون بالاست ...
بازم داره بهت لبخند میزنه ...
صلی الله علیک یا رقیه بنت الحسین ...