شهید محمد مهدی لطفی نیاسر از تبار مدافعان حرم بود و در تاریخ بیست فروردین 1397 با حمله مستقیم ارتش اشغالگر قدس به پایگاه هوایی تیفور به شهادت رسید. آرزوی شهید این بود که به دست صهیونیست ها به شهادت برسد.
پیکر مطهر #شهید_عشریه بعد ۳ سال به میهن بازگشت ...
شهید ابراهیم عشریه از رزمندگان سپاه امام علی بن ابی طالب علیه السلام قم بود که ۳ سال پیش در سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به فیض شهادت نائل آمد .
یادش بخیر هر وقت حرف از مناطق و راهیان نور میشد کلی شوق و شور تو چشماش میدیدم . چند بار گفت بیاید دسته جمعی بریم من براتون روایت کنم . ولی حیف هیچوقت جور نشد بریم . چقدر ذوق مناطق رو داشت و به عشقش که شهدا بودن رسید . خوش به حالش ...
بعضی ها همیشه طلب کار انقلابند و انواع سوءاستفاده ها و منفعت هایی که از انقلاب نصیب خودشان و خانواده هایشان میشود را ، حقی میدانند که از سفره انقلاب برداشته اند ولی شهید محمد مهدی لطفی نیاسر نقطه مقابل این اندیشه بود.
دوستی میگفت برای دیدار خصوصی خدمت حضرت امام خامنه ای رفتیم. آقا مهدی هم بود .همه تلاش میکردند تا صف اول و دوم بنشینند تا آقا را از نزدیک ببینند. اما مهدی وارد اطاق شد و همان انتها کنار درب نشست گفتم مهدی بیا جلو .اما نیومد... پیش خودم گفتم کاری که انجام شده رو چیزی نمیدونه که بخواد پیش امام خودی نشون بده و بگه ما این کارو کردیم. مهدی همیشه خودش رو بدهکار انقلاب میدونست
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند ...
پ.ن:
بخشی از تصاویر دیدار شهید لطفی نیاسر با مقام معظم رهبری در منزل آیت الله مومن .
🔻 در این صحنه حضرت آقا برای شهید لطفی دعای عاقبت به خیری می کنند 🔺
در معارف دینی، خواب معیار نیست ولی گاهی بعضی از خوابها شیرینی خاصی دارند.
امروز مادر شهید لطفی نیاسر میگفت: شب چهارشنبه مهدی را خواب دیدم، مثل همیشه گوشی کوچکش (گوشی که کارهای سازمانی اش را با آن انجام میداد) دستش بود و عجله داشت، بهش گفتم کجا میری؟ یِکَمْ پیش ما بمون.
شهید مهدی گفت: نه عجله دارم باید برم جنوب.
گفتم: باز میری خارج از کشور؟
گفت: نه، یه ماموریت مهم داخل کشوری توی جنوب دارم، اسم اون منطقه را هم گفت ولی من فراموش کردم.
پنجشنبه وقتی خبر زدن هواپیمای آمریکا را شنیدم، پیش خودم گفتم شاید منظور مهدی همین ماموریت بوده.
یادش بخیر از بچگی بهش میگفتیم یوسف بابا . چون بابا یه جور دیگه دوستش داشت ، یه جور خاصی . ولی این چند سال اخیر شده بود یوسف هممون . چون همه همیشه انتظار میکشیدیم تا از مأموریت بیاد .
شهید مهدی از دوره نوجوانی آمدن به هیأت را به عنوان بخشی از زندگی جدی گرفت، در هیأت قاسم ابن الحسن نیاسر سینه زنی میکرد و پرچم به دوش بود
بعد توی سالهای ۷۳ و ۷۴ شرکت در جلسات هیأت محبین اهلبیت قم را شروع کرد و همیشه خودش رو یک هیأتی می دانست حتی تا آخر عمر یا تشکیل دهنده هیأت بود یا شرکت کننده در آن، غیر از هیأت های رفقای دانشجویی ، یکی از هیأتهای که جدی شرکت میکرد، هیأت دانشگاه امام صادق بود بخصوص اگر سخنران آقای پناهیان و مداح دکتر حاج میثم مطیعی بود
یادمه آخرین باری که توی فضای هیأت دیدمش دهه محرم پارسال بود، مثل همیشه وسط ستون سینه میزدم و توی ردیف های عقب با چشم دنبالش می گشتم ولی پیداش نکردم، سینه زنی که تموم شد یه دفعه دیدم کنارم ایستاده ، همدیگر را بغل کردیم و بعد رفتیم توی اتاق خدمات هیأت، هر سه برادر( محمد، محمد مهدی و محمد حسین) با احمد آقای پناهیان چای خوردیم و خوش و بش کردیم
هیچ وقت باور نمیکردم یک سال دیگه هرچی توی جلسه سرک بکشم ، محمد مهدی را نبینم ولی امروز این اتفاق افتاد و نگاه من با نگاه آشناش قفل نشد.
مهدی جان تو هم توی تکیه عرش اعلا به یاد ما باش ...